۱۳۹۲ مهر ۸, دوشنبه

پروژه مذاکره رژیم با آمریکا و آینده باز هم دشوارتر مجاهدین؟

طلسم گفتگو و مداکره رژیم با آمریکا بالاخره شکسته شد. دو طرف در بالاترین سطوح کنار هم نشستند و یا تلفنی صحبت کردند. تب نزدیکی رژیم با آمریکا به حدی بالا گرفته که اگر تا دیروز، رابطه و گفتگوی دو طرف امری بعید و شگفت بود، حالا تاخیر یکی دو روزه در ایجاد گفتگو و "دست دادن" مقامات رژیم و آمریکا، "به دلیل آماده نبودن مقدمات"، سخت شگفتی ساز میشود. دیگر از "شیطان بزرگ" در سخنرانیهای گردانندگان رژیم، و شعار همیشگی "مرگ بر آمریکا" در نماز جمعه خبری نیست؛ طرف آمریکایی هم ظاهرا از یاداوری و تکرار دائمی این که "گزینه نظامی" علیه رژیم همچنان روی میز است کوتاه آمده و علنا در تریبونهای رسمی میگوید که قصد "تغییر رژیم" را ندارند.
ظاهرا تحریمها کمر رژیم را شکسته و آن را از پا درآورده، یک قلم صادرات نفت از 2/5 میلیون بشکه، به روزی 700 هزار بشکه کاهش یافته، تورم بیش از دو برابر شده، و گفته میشود رژیم بیش از یکصد میلیارد دلار ضرر و زیان تحریمها را متحمل شده است. همه اینها نظام ولایت را ناگزیر ساخته تا فعلا از بی ادبیها و هارت و پورت توخالی دوران احمدی نژاد دست بردارد، و هوس شراکت در مدیریت جهانی و نابودی رژیم اشغالگر قدس را از سر بیرون کند. فرم حرف زدن و به اصطلاح ادبیات خود را تغییر دهد، و از ترس بدتر شدن اوضاع ، خود را به رعایت نزاکت و هنجارهای بین اللمللی متعهد بداند.    
بعبارت دیگر شاخ قلدر منشی و چموشی رژیم در قبال جامعه جهانی شکسته و مذاکره و گفتگو و احتمالا عادی سازی روابط بخصوص میان تهران و واشنگتن در دستور کار دولت روحانی قرار دارد. اوضاع چندان خراب است که سایر دسته بندیهای داخلی رژیم از اصولگرا و افراطی تا بیت رهبری و سپاه پاسداران نیز تحولات سیاست خارجی رژیم را "از موضع قدرت" و "قهرمانانه" دانسته و آن را مورد حمایت قرار داده اند. البته خرده جناحهایی مانند روزنامه کیهان و سردبیر آن حسین شریعتمداری هنوز در داخل رژیم هستند که از برقراری احتمالی رابطه و حتی مذاکره با آمریکا میترسند. در خارج از ایران نیز از جمله نتانیاهو نخست وزیر اسرائیل سخت از احتمال عادی شدن روابط ایران و آمریکا هراسیده و در این مورد خاص به باراک اوباما هشدار نیز داده است.
فارغ از این که رژیم در پیشبرد این پروژه و رویکرد جدید چقدر راست بگوید و یا تا کجا خدعه بکار کند، این اتفاق که پس از سی و اندی سال روی میدهد، تا همین جا هم نقطه عطفی در سیاست خارجی رژیم محسوب میشود. رژیم چه بخواهد یا نخواهد به جایی رسیده که بهر رو ناگزیر است رابطه خود را با غرب تصحیح کند، پای بود و نبود رژیم در کار است. همه میدانند که اگر رژیم در این مرحله نتواند گشایشی با جامعه جهانی و بویژه با آمریکا ایجاد کند، با شرایط بسیار جدی و خطرناکی روبرو خواهد شد.
شرایط جدید، بدون تردید تاثیرات خود را بر تحولات داخل ایران و بخصوص بر جریانهای سیاسی مخالف و نیز اپوزیسیون داخل و خارج کشور بر جای خواهد گذاشت. در این میان مجاهدین ممکن است به دلیل این که کل سازمان و رهبری آن در خارج کشور است، و این که اساسا بر روی تهاجم نظامی غرب به رژیم و درگرفتن جنگی دوباره در ایران سرمایه گذاری کرده اند، بیش از دیگران متحمل آسیب و زیان بشوند. نگرانی مضاعف آنجاست که مجاهدین رویکرد تازه رژیم را چندان جدی نمیگیرند و یا گمان میکنند رژیم قادر نیست از دشمنی با آمریکا و یا خواست تولید سلاح هسته ای دست بردارد.
رهبری مجاهدین تا بحال تحلیل قابل اعتنایی از سیاست تازه رژیم در نزدیکی و گفتگوی با آمریکا ارائه نداده،  اما حسن داعی نماینده رسانه ای مجاهدین در آمریکا در برنامه ای تلویزیونی قصد رژیم از نزدیکی به آمریکا را حیله گرانه خواند و گفت که رژیم در صدد ساخت سلاح هسته ای است.
روشن است که ابهاماتی در چگونگی پیشرفت پروژه گشایش در سیاست خارجی رژیم وجود دارد و باید منتظر ماند و عملکرد آنها را دید، اما مجاهدین پیش از این هم در مواردی و منجمله در مورد قبول آتش بس در جنگ ایران و عراق، و پیامدهای مرگ خمینی، اشتباهات مشابهی را مرتکب شده اند، آنجا که گفتند "رژیم خمینی، بدون خمینی، مانند رژیم شاه است بدون شاه" و یا این که رژیم خمینی با پذیرش آتش بس و خاتمه جنگ، فرو میریزد. اشتباهاتی که چه بسا فرصتهای  تعیین کننده ای را از دست مجاهدین گرفته باشد.
اکنون یکبار دیگر رژیم در تغییر سیاست خارجی خود در بزنگاه و نقطه عطفی قرار گرفته است. قرانن حاکی از آن است که این موقعیتی است برگشت ناپذیر، کم و کیف آن هر چه که میخواهد باشد، دلیل آن هم روشن است ناگزیری و اجباری که شرایط جدید بخصوص تحریمها به رژیم تحمیل کرده است. اگر رژیم بتواند با حل پرونده هسته ای، دست کم خطر تهاجم نظامی غرب را علیه خود از میان بردارد، به دستاورد بزرگی خواهد رسید، و همین موضوع دست مجاهدین را به نسبت زمانی که "گزینه نظامی" علیه رژیم روی میز باشد، خواهد بست و کار را بر آنها دشوارتر میکند.
امسال بهنگام برگزاری مجمع عمومی سازمان ملل، وزرای خارجه آمریکا و رژیم پس از سی و چند سال در مقابل ناباوری همگانی کنار هم نشستند و مذاکراتی را پشت درهای بسته آغاز کردند، مجاهدین اما درست مانند سالهای گذشته، گویی که هیچ اتفاق تازه ای رخ نداده است، باز هم تعدادی از مقامات سابق و بازنشسته آمریکایی را جمع کرده و تظاهرات بی رونقی را در نزدیکی ساختمان سازمان ملل در اعتراض به حضور رئیس جمهور رژیم در مجمع عمومی ترتیب دادند.
روحانی در جریان سفر خود به نیویورک چندین مصاحبه با رسانه های خارجی برگزار کرد، در هیچیک از این مصاحبه ها که ساعتها به درازا کشید، هیچ خبرنگاری حتی یک سئوال ساده در باره مجاهدین که همین دو سه هفته پیش 52 تن از نفراتشان، ظاهرا با همکاری رژیم متبوع همین رئیس جمهور به خاک و خون کشیده شدند، مطرح نکرد. مجاهدین حتی تلاش نکردند که یک خبرنگار خودی را در یکی از جلسات این مصاحبه های طولانی نفوذ دهند و سئوالاتی را در ارتباط با جنایتی که در مورد خودشان اعمال شده، و یا افشای سایر جنایات رژیم، در انظار بین المللی مطرح کنند. جالب این که مجاهدین در تظاهرات خود شعار میدادند و از سازمان ملل میخواستند که هیات نمایندگی رژیم را از سازمان ملل اخراج کند و کرسی رژیم را به مجاهدین بدهد. پیداست که این خواسته نامتناسب، ارزیابی نادرست مجاهدین از موقعیت رژیم و برخوردی غیر واقعی و خود بزرگ بینانه با خودشان را به نمایش میگذارد.
بی تردید حل پرونده هسته ای رژیم و برقراری رابطه با آمریکا میتواند برای مجاهدین به اندازه از دست رفتن صدام، سنگین و ضربه زننده باشد. مجاهدین حتی گرفتاری ناشی از سقوط صدام را نیز نتوانستند به خوبی مدیریت کنند، طی این مدت، هم بیش از یکصد و ده تن از اعضایشان کشته شدند و هم بناگزیر قرارگاه اصلی شان را از دست دادند. میتوان فهمید که با برقراری احتمالی رابطه رژیم با آمریکا مجاهدین نتوانند همچون گذشته با دست باز در اروپا و آمریکا به فعالیتهای خود ادامه دهند. و با اندکی پیشرفت در حل پرونده هسته ای رژیم، احتمالا از فردا شاهد سخت گیریها و محدویتهایی خواهیم بود که نه تنها در عراق بلکه در اروپا و آمریکا نیز علیه آنها اعمال خواهد شد.
ممکن است دیگران به دلیل این که از امکانات و ارتباطات مجاهدین بی خبرند نتوانند بگویند که مجاهدین در شرایط جدید چه باید بکنند، اما قطعا میتوان گفت که سیاستهای کنونی مجاهدین کارایی نداشته و جواب نمیدهد. لذا نبود یک سیاست مشخص و هماهنگ با تحرکات تازه رژیم، باز هم شرایط به شدت نابرابری را میان مجاهدین و رژیم بوجود میاورد که هزینه آن در نهایت با رنج و درد و جان نفرات مجاهدین پرداخت خواهد شد. از یاد نبریم که خود مجاهدین میگویند حادثه دستگیری مریم رجوی در 17 ژوئن 2003 در فرانسه که به خود سوزی دلخراش و بدون دلیل تعدادی از افراد مجاهدین منجر گردید به دلیل در باغ سبزی بود که دولت خاتمی نشان میداد.
در حال حاضر و در پی کشتار 52 تن از اعضای مجاهدین در اول سپتامبر در کمپ اشرف، و گروگانگیری 7 تن از آنها، شماری از نفرات مجاهدین در کمپ لیبرتی به مدت یک ماه است که در اعتصاب غذا به سر میبرند. این همان رنج و درد مضاعفی است که گفته شد در شرایط بحرانی به بدنه مجاهدین تحمیل میشود. فطعا، هم از کشتار سالهای اخیر در عراق، هم از گروکانگیری اخیر و هم از اعتصاب غذای کاهنده ساکنان لیبرتی که چشم انداز موفقیتی هم برای آن متصور نیست، میشد جلوگیری کرد. عدم اتخاذ یک خط سیاسی متناسب توسط رهبری مجاهدین در بعد از سقوط صدام، بخش عمده ای از علت این صدمات و ضایعات جبران ناپذیر بوده است. اکنون با توجه به تغییر در سیاست خارجی رژیم و گشایش رابطه با آمریکا احتمالا باز هم این ضایعات و ضدمات به افراد مجاهدین تشدید خواهد شد.  لذا رهبری مجاهدین میباید از هم اکنون به منظور حفاظت هر چه بیشتر از افراد سازمان، سیاست متفاوتی را در قبال رویکرد تازه رژیم اتخاذ کند و چارچوب این سیاست تازه را حداقل برای اعضا و هواداران خود به روشنی اعلام نمایند.
تحریریه صدا
 
 

۱۳۹۲ مهر ۲, سه‌شنبه

پیام مسعود رجوی، بازتاب ادبار و شکست

پس از گذشت 17 روز از کشتار وحشیانه مجاهدین در کمپ اشرف، بالاخره مسعود رجوی که همچنان دور از انظار بسر میبرد، پیامی با عنوان "اسطوره اشرف" و با تیتر دوم "کهکشان اشرف، ماندگار و جاودانه، درس درخشان زهره"(!) و از جمله خطاب به "موسسان چهارم ارتش آزادیبخش(!) با سر و صدا و شیپور و سمفونی بتهوون و اعلام قبلی، انتشار داد. در این پیام که توسط گوینده ای خوانده شد و شما میتوانید آن را در همین صفحه بشنوید، مسعود رجوی نه تسلیتی برای 52 شهید مجاهدین فرستاد و نه هیچ نکته تازه ای گفت جز مشتی حرفهای تکراری بی محتوا و پوشال و شعر و شعار بی ربط و بی مورد.
بدیهی است که کشتار تا این حد سبعانه 52 تن از ساکنان بی دفاع کمپ اشرف از جانب هر کس و بهر دلیلی که صورت گرفته باشد اقدامی سخت بزدلانه، جنایتکارانه و محکوم است، اما مسعود رجوی در پیام دیر هنگام خود نگفت که این کشتار وحشیانه چرا صورت گرفته، چرا این بالاترین افراد سازمان را بدون داشتن هیچ حفاظ و دفاعی در آنجا نگاه داشته و طعمه جنایتکاران قرار داده است، چرا این یکصد نفر هم همراه دیگر دوستان خود، یک سال قبل کمپ اشرف را ترک نکردند و به کمپ لیبرتی نرفتند، و بالاخره قصور و سهم رهبری سازمان، یعنی خود او در وقوع این کشتار قابل اجتناب چه بوده، و آیا هیچ راهی برای حفظ جان این افراد که هر کدام بیش از 30 سال سابقه کار سیاسی و سازمانی داشتند، وجود نداشت و فی الواقع نمیشد از کشتار هولناک آنها جلوگیری کرد؟
همه میدانند که مجاهدین در یک سازش کاملا آشکار در قبال بیرون آوردن اسم سازمان از لیست تروریستی آمریکا پذیرفته بودند که تماما کمپ اشرف را تخلیه کنند و به کمپ لیبرتی منقل شوند، اما مسعود رجوی یکبار دیگر در میانه کار دبّه درآورده و جر میزند و یکصد نفر از پرسابقه ترین  و بالاترین افراد سازمان را به بهانه مسخره "حفاظت از اموال" در اشرف نگاه میدارد؛ جر زدنی که نتیجه آن، کشتار بیش از نیمی از باقیماندگان در اشرف شد.
واقعیت این است که کشتار تکاندهنده 52 تن از بالاترین افراد مجاهدین به اندازه کافی تراژیک و اندوهبار هست که دیگر نیازی به دامن زدن به احساسات مخاطب ندارد، اما مسعود رجوی در پیام طولانی خود که نزدیک به دو ساعت به درازا کشید به جای تمرکز بر ارائه تحلیل و تصویری از شرایط، سیاستها و احتمالا توطئه هایی که به کشتار مظلومانه مجاهدین در کمپ اشرف منجر شد، و نیز پذیرفتن مسئولیت خود در این زمینه، آگاهانه به تحریک عواطف شنونده پرداخته و پیام خود را با موزیک و ترانه سوزناک و دکلمه شعر همراه کرده است.
رهبری عقیدتی در این پیام، به طور خاص قصد داشت با موج سئوالاتی مقابله کند که میپرسد چرا این بالاترین افراد مجاهدین را از اشرف خارج نکرده است؟ و در قبال این سئوالات فزاینده موضعی کاملا تدافعی اتخاذ کرده است. در همین ارتباط برخی از آخرین نامه های تعهد آمیزی را که از مجاهدین باقیمانده در اشرف حدود یک ماه قبل گرفته بود در لابلای پیام خود پخش کرد تا چنین وانمود کند که آنها خودشان به دلخواه در اشرف مانده بودند و قطعا میدانستند که با چه سرنوشتی روبرو هستند.
نیازی به گفتن نیست که تاکتیک تعهد گیری مزورانه و وادار کردن افراد به فریاد زدنهای "حاضر حاضر" در میان جمع و در مقابل دوربین، سرسوزنی از مسئولیت رهبری مجاهدین در قبال تمام اتفاقاتی که برای مجاهدین میافتد کم نخواهد کرد. مناسبات تشکیلاتی مجاهدین همواره مناسباتی متمرکز و به شدت کنترل شده بوده و با توجه به حساسیت شرایط، امروزه نیز متمرکزتر هم شده است، لذا هیچ کس حتی اگر خودش هم بخواهد، نمیتواند به دلخواه و بدون هماهنگی و کسب دستور از مسئولین سازمان کوچکترین اقدام و حرکتی انجام دهد.
مسعود رجوی در پیام مطول خود همچنین گفت که "ما به سوی آزادی و در مسیر سرنگونی، صد و هزار اشرف دیگر میسازیم"(!) رهبری عقیدتی که به جای تاکید بر تعهد و وظیفه رهبری درست در راستای سرنگونی رژیم ملاها، بر ساختن تا یکهزار قرارگاه نظامی تعهد میداد نگفت که این قرارگاهها را در کجا خواهد ساخت، در خاک عراق و یا بیرون از عراق؟ در عراق که حالا معلوم شده همان یک قرارگاه را هم نمیشد و نتوانستند نگاه دارند و ناگزیر شدند به شکل ناخوشایندی آن را تخلیه کنند؛ و اگر قرار است در بیرون از عراق یکهزار "اشرف" بسازند، باید پرسید پس با چه تحلیلی و با چه ضرورتی بیش از 10 سال است بعد از اسقاط رژیم صدام، بیرون آمدن از عراق را به تاخیر اتداخته و بیش از یکصد مجاهد خلق را بدون هیچ دستاوردی به کشتن داده اید؟  
 مسعود رجوی کاملا یادش بود که در پیام خود هیچ صحبتی و اظهار نظری در باره آینده مجاهدین در عراق نکند. از اینرو حتی یک کلمه نگفت که مجاهدین حداقل تمایل دارند از عراق و از کمپ لیبرتی خارج شوند. این در حالی است که همه - و خود مجاهدین بهتر از دیگران - میدانند که بخصوص با شرایط تازه ای که بوجود آمده ادامه ماندن مجاهدین در عراق به امری مطلقا ناممکن تبدیل شده و ساکنان کمپ لیبرتی بیش از پیش در معرض تهاجمات احتمالی قرار دارند.
رهبری مجاهدین باید بداند که مسئول اول همه رویدادهایی است که برای تک تک مجاهدین روی میدهد. مسعود رجوی میباید از جمله نسبت به تصمیم گیریهایی نظیر نگاه داشتن یکصد نفر از مجاهدین در کمپ اشرف که تا اینجا به قیمت جان حد اقل 52 از آنها تمام شده، پاسخگو باشد و دیگر نمیتواند با پرسشهایی چنین با اهمیت و حیاتی برخوردی غیر مسئول و بعضا سرکوبگرانه داشته باشد.
تحریریه صدا  
 
 
 
 
 
 
 
 
 
 
 
 
 
 
 
 
 
 
 

۱۳۹۲ شهریور ۱۵, جمعه

کشتار بزرگ یکشنبه و رفتارهای پرسش برانگیز مجاهدین
روز یک شنبه اول سپتامبر (10 شهریور) و درست در بحبوحه شرایطی که مجاهدین، بخصوس مریم رجوی، شعار میدادند که مجاهدین ساکن لیبرتی را به اشرف بازگردانید، کمپ اشرف به شکل شقاوتباری مورد حمله و هجوم مزدوران جنایتکار قرار گرفت؛ 52 تن از هشتاد تا یکصد مجاهدی که در اشرف مانده بودند و همگی از نخبه ترین و پر سابقه ترین افراد مجاهدین بشمار میرفتند، به شهادت رسیدند و 7 تن نیز به گروگان گرفته شدند. لازم به ذکر است که 6 تن از 7 گروگان، از زنان مجاهد بوده اند، گروگان گیری زنان در میان مجاهدین، حساسیتی ویژه و مرز سرخ محسوب میشود. شکل و نحوه تهاجم به اشرف اینبار با دفعات قبل متفاوت بوده و بسیاری نیز براین تفاوت دست گذاشتند.
جنایتکاران مهاجم، نقاب به چهره بسته، با استفاده از تاریکی و از بیراهه و از پشت خاکریز و از لابلای درختها، و در حالی که سعی میکردند سر و صدایی تولید نکنند، وارد محوطه شده و خود را به محل سکونت مجاهدین رساندند.  
مطابق اطلاعیه ها، تصاویر و فیلمهایی که خود مجاهدین منتشر کرده اند جنایتکاران مهاجم، دست تعدادی از مجاهدین را که همگی جلیقه ضد گلوله به تن داشتند، از پشت بسته، آنها را اعدام کرده و به آنها تیر خلاص نیز زده اند. چنین رفتار سبعانه ای در حملات قبلی مهاجمین در درگیری با مجاهدین دیده نشده بود. مهاجمین جنایت پیشه همچنین به محلی که شبیه اطاق بیمارستان بود وارد شده و افراد بیمار و یا مجروح بستری در این محل را نیز به شهادت رساندند. آنها که مواد انفجاری هم با خود آورده بودند سپس به سراغ ماشینهای متعلق به مجاهدین که در پارکینگ بزرگی به ردیف پارک شده بود رفتند و تعداد بسیاری از ماشینها را منفجر کرده و به آتش کشیدند.
علاوه بر تفاوتهایی که در شکل تهاجم و به شهادت رساندن مجاهدین بی دفاع نسبت به درگیریهای پیشین بچشم میخورد، در برخورد خود مجاهدین با این درگیری تکاندهنده نیز تفاوتهایی دیده میشود. همین تفاوت برخورد خود مجاهدین بخصوص، بدون این که بخواهیم نسبت به آنها داوری کنیم، پرسشهای چندی را بوجود میاورد.
از نحوه اطلاع رسانی مهندسی شده در باره جزئیات درگیری و این که بسیاری از عکسهای درگیری را اول بار هواداران مجاهدین روی فیس بوک به اشتراک گذاشتند میگذریم. مورد دوم، موضوع جنازههای شهداست که به فاصله یک روز، مسئولین مجاهدین موافقت کردند که جنازهها را به مقامات سازمان ملل یا یونامی نحویل داده و به گرفتن امضایی مقابل دوربین بسنده کنند. این در حالی است که جنازههای مجاهدین در درگیری قبلی را که تعدادشان به 36 تن میرسید، بیش از 70 روز در گرمای بالای 50 درجه نگاه داشتند و حاضر نمیشدند به خاکسپاری آنها رضایت بدهند.
بعد از درگیری یک شنبه، تلویزیون مجاهدین نشستی از افراد ساکن لیبرتی را به نمایش گذاشت و بدون این که به موضوع نشست اشاره کند، حد اقل دوبار نشان داد که حاضرین دست میزنند، توگویی که درون مجاهدین هیچ اتفاقی نیافتاده و 52 تن از مسولین همین افرادی که در اینجا نشسته اند، به خاک نیافاده اند.
تلویزیون مجاهدین اساسا در برنامه ریزی و برخورد با درگیری اخیر بسیار بی برنامه، بهم ریخته و سر در گم بود. اولا ، تنها یک روز برنامه غیر عادی داشت، و تماما تولیدات تکراری و خسته کننده پخش میکرد. و سوال برانگیزتر از همه این که به فاصله فقط چهار روز از درگیری اخیر و به شهادت رسیدن 52 از بالاترین مسولین مجاهدین و در حالی که 7 از تن از مجاهدین، همچنان در گروگان بسر میبرند، تلویزیون مجاهدین در یک برنامه ریزی بسیار ناشیانه و یا شاید هم آگاهانه، به پخش فیلم سینمایی در شب جمعه مبادرت کرد!
علاوه بر این تا امروز که شب هفت شهدای درگیری یک شنبه است، نه مسعود رجوی پیامی داده و نه مریم رجوی در پاریس مجلس یادبودی بمناسبت برگزار کرده است. حال آن که در دفعات قبل و در حالی که شهدا به لحاظ رده تشکیلاتی به مراتب در ردههای پائین تری از شهدای یک شنبه قرار داشتند، مسعود رجوی پیامی میفرستاد و مریم رجوی نیز بعد از یکی دو روز مجلس ختمی برگزار میکرد.
ظاهرا به نظر میرسد که مجاهدین و دستگاه تبلیغاتی آنها تلاش میکنند تا شهادت این 52 مجاهد را چندان بزرگ و پر رنگ نکرده و اوضاع را کاملا عادی و تحت کنترل جلوه دهند. لذا همین سیاست، در مقابل رفتارهای مجاهدین در برخورد با درگیری اخیر، علامت سئوال بزرگی میگذارد.
در همین راستا، بناگهان فردی به نام هژیر پلاسچی هم ظاهر شد و با انتشار مطلبی، ضمن گفتن بد و بیراه بسیار و گفتن "خفه شوید"، از همگان خواست تا سکوت کنند و فقط بگویند "انا لله و انا الیه راجعون"! اما همین آقای پلاسچی لال بود که از مجاهدین هم بخواهد که حداقل به حرمت خون همین شهدا سکوت کنند و این همه حرمت دیگران را مورد هتاکی و فحاشی قرار ندهند. حتما شما یادتان هست هنوز درگیری اخیر کاملا تمام نشده بود که مجاهدین مطلب دیگری به نام محمد اقبال روی اینترنت گداشتند و مشتی از رکیک ترین فحاشیها و هتاکیهای چاله میدانی را از زبان او نثار اعضای خانواده اش کردند. فقط در تیتر این مطلب شرم آور - "تف و لعنت بر تو عاطفه پليد" - که جمعا چهار کلمه است، سه ناسزا و هتک حرمت وجود دارد!     
از سوی دیگر انسانهای پاکدل و درستکاری مانند آقای اسماعیل وفا یغمایی و دکتر کریم قصیم و سایرین هم تحت تاثیر اندوه و تاثر کشتار بزرگ یک شنبه، دم فرو بستند و ترجیح دادند تا جز تعزیت سخنی نگویند. این در حالی است که مجاهدین همواره با استفاده و یا سوء استفاده از خون شهدا بر شرایط سوار شده و دیگران را به سکوت ناخواسته واداشته اند! بدیهی است که این جنایت توسط هر جنایتکاری صورت گرفته باشد، عملی سبعانه و جنایت علیه انسانیت و به شدت محکوم است، اما همین حالا که هنوز پیکرهای 52 مجاهد بر روی زمین است، باید پرسید که رهبری مجاهدین در ایجاد این کشتار بیرحمانه چه مسولیتی دارد؟ و چرا تا بجال و پس از گذشت 10 سال به فکر خارج کردن این افراد از سرزمینی که هم اکنون روزانه بیش از یکصد نفر از شهروندان عادی آن با بمب و عملیات انتحاری کشته و مجروح میشوند، نگاه داشته است. باید با صدای بلند فریاد زد عراق جای ماندن مجاهدین نیست، و قبل از این که به گفته آقای یغمایی کشتار ششمی و بدتر از کشتار یک شنبه بوقوع بپیوند، باید مجاهدین از عراق خارج شوند.
تحریریه