۱۳۹۳ بهمن ۶, دوشنبه

هورا برای پدر خوانده بنیادگرایی!


هورا برای پدرخوانده بنیادگرایی

در پی فوت شاه عربستان، مریم رجوی پیام تسلیتی فرستاد. ارسال این پیام به احتمال زیاد اقدامی از سر ناچاری و به خاطر حفظ منافع حقیر مجاهدین صورت گرفته و دارای هیچ ارزش سیاسی نیست. به مناسبت فوت عبدالله فقط رهبران جهان و روسای دولتها پیام فرستادند و کمتر سازمانی در قد و قواره مجاهدین مرگ ملک عبالله را تسلیت گفت. به نظر میرسد مجاهدین به دلیل کمکهایی که از عربستان دریافت کرده و میکنند ناچار بودند که بالاخره مرگ عبدالله را تسلیت بگویند و گرنه پیام تسلیت مجاهدین، چندان موردی نداشت و چه بسا خودشان هم خیلی راضی نبودند.

پیام تسلیت مریم رجوی، فقط در سایت سازمان مجاهدین درج شده و از انتشار آن بویژه در سایت همبستگی خودداری کرده اند. انتشار این پیام در سایت همبستگی احتمالا می توانست اما و اگرها و نارضایتی هایی را درون شورا و طیف هواداران شورا نیز بوجود آورد. کما این که نامه نگاریهای پر از ابهام مسعود رجوی با سران جنایتکار رژیم نیز مسائل انتقادی چندی را درون شورا برانگیخت. 

سوای ناموجه بودن ارسال پیام تسلیت برای ملک عبدالله توسط مجاهدین، محتوا و ادبیات این پیام تسلیت نیز میزان در حد خود، مدیون بودن رهبری مجاهدین به عربستان و نیز بی پرنسیبی او را برملا می­کند. مریم رجوی در پیام خود "با یادآوری مواضع شجاعانه ملک عبدالله در مسائل مربوط به جهان عرب و اسلام و بخصوص مواضع او علیه دخالتهای فاشیسم دینی حاکم بر ایران و سیاستهای ضدانسانی و ضداسلامی این رژیم علیه کشورهای منطقه، ابراز امیدواری کرد که رویکرد مقابله و قاطعیت در برابر این رژیم که ملک عبدالله آن را به درستی «رأس مار فتنه و ریشه همه مشکلات منطقه» توصیف کرده بود، بیش از پیش تقویت شود. رویکردی که نه فقط متضمن دفع شر و شرارت این رژیم ضدانسانی و ضداسلامی از مردم منطقه، بلکه در راستای مقاومت ملت بزرگ و شریف ایران برای رهایی از ستم و جنایت آخوندهای دجال و فریبکاری است که تحت نام اسلام و دین خدا، امروز رکوردار اعدام در جهان و بانکدار تروریسم بین‌المللی است و بدترین جفا و خیانت را اول به مردم ایران و سپس به تمامی کشورهای همسایه و همه مسلمانان جهان کرده است.

ملاحظه می کنید مریم رجوی برای "مواضع" شاه متوفای عربستان با چه هزینه ای ابراز احساسات میکند و آن را "شجاعانه" میخواند! حال آن که همین ملک عبدالله به گزارش آسوشیتدپرس یک قلم در سال 2014 با زدن گردن 83 نفر در عربستان رکوردار اعدام از طریق گردن زدن بوده است.

از توضیح بیشتر و ملال انگیز "مواضع" ملک عبدالله به عنوان شناخته شده ترین ناقض حقوق بشر و رکوردداری او در زمینه اعدام به شیوه گردن زدن، و شاهی که در حاکمیت او اگر زنی جسارت بخرج داد و از قانون او تمرد کرد و خدای ناکرده پشت فرمان اتومبیلی نشست، او را در دادگاه تروریستها محاکمه میکنند، و نیز حاکمی که در تمام اتفاقات تروریستی جهان، حتما تنی چند از شهروندان او دخالت داشته اند، میگذریم و این نکته را یادآور میشویم که ستودن "مواضع شجاعانه" عبدالله که از سختگیرترین و بنیادگراترین رهبران وهابی منطقه است از طرف مریم رجوی، با ادعاهای شداد و غلاظ او در مخالفت با بنیادگرایی، در تناقض آشکار قرار میگیرد و پوشالی بودن این ادعاها را برملا میکند.

دیوید لوین از تحلیگران بی بی سی در بنیادگرا بودن شاه درگذشته عربستان مینویسد "ملک عبدالله در طول مدت حکمرانی خود، به ادامه سیاستی پرداخت که عربستان سعودی، از دهه ۱۹۷۰ میلادی تاکنون در حال اجرای آن بوده است: سیاست گسترش جهانی قرائت بنیادگرایانه آن کشور از اسلام."

لوین میافزاید "عربستان سعودی در همین چهارچوب، تحت لوای دیدگاهی سخت‌گیرانه، یعنی بنیادگرایی وهابی، میلیاردها دلار حاصل از درآمد نفت خود را صرف درگیری‌های نظامی یا آموزش افراد در خارج از مرزهای خود کرده است ... به همین ترتیب در دهه ۱۹۹۰ میلادی، حمایت عربستان سعودی از نیروهای مسلمان در بوسنی و بعدها کوزوو، باعث رواج افراط گرایی در هر دو منطقه شد. در پاکستان هم سیاست بلندمدت عربستان در تاسیس مدارس دینی تندرو، به رواج افراط گرایی بین جوانان در سرتاسر منطقه انجامید. شهروندان ثروتمند و دولت عربستان سعودی، همچنین به حمایت از برنامه‌های آموزشی و شبکه‌های تلویزیونی بنیادگرا در سراسر اروپا، از جمله در بریتانیا پرداخته‌اند ... نهایت آنکه پیدایش گروه موسوم به "دولت اسلامی" (داعش) در سوریه و عراق، نتیجه سیاست عربستان سعودی در استفاده از ناآرامی‌های سوریه برای به راه انداختن "جنگ نیابتی" علیه ایران بوده است.

آیا این دروغگویی، فریبکاری و عوامفریبی نیست که مریم رجوی مدعی مخالفت با بنیادگرایی است؟ چون نمیشود که هم مخالف بنیادگرایی بود و هم برای پدر خوانده بنیادگرایی پیام تسلیت فرستاد و با ذوقزدگی برای "مواضع" او هورا کشید. احتمالا یادتان باشد که چند سال پیش مریم رجوی در ماه رمضان بود که پیشنهاد تشکیل "جبهه واحد عليه بنيادگرايي اسلامي در جهان وخاورميانه" را مطرح کرد، جبهه ای "در برابر افراطي‌گري و بنيادگرايي به‌سركردگي رژيم ايران و دولت دست‌نشانده‌اش در عراق و سوريه، جبهه ای كه تنها راه دور كردن منطقه از  جنگهاي خونبار فرقه اي است."

البته ملک عبدالله با سرمایه گذاریهای کلان، بیش از پیش موجبات رشد بنیادگرایی را فراهم کرد و جبهه پیشنهادی مریم رجوی نیز به سرنوشت همان جبهه همبستگی مجاهدین مبتلا شد که الان بعد از قزیب 15 سال حتی یک نفر هم حاضر به پیوستن به آن نشده است.

این با ادبیات خود مجاهدین همان مجازات اتودینامیک جدا شدن از دامن خلق و آویزان شدن به دیکتاتورهای جنایتکار منطقه است. صدام را حتما یادتان هست، زبان مخالفین خود را با کاتر موکت بری میبرید و مخالفین را از بالای بلندی به پائین پرتاب میکرد تا بمیرند، و بعضا قربانی نگونبخت را بایستی چند بار به پائین پرت میکردند تا میمرد. با این حال رهبر عقیدی میگفت "خون ما با خون اینها" یعنی با خون بعثی ها "در هم آمیخته" است. معلوم نیست که چرا باید خون مجاهدین با خون مشتی بعثی جنایتکار بهم بیامیزد و اساسا چه ضرورتی برای گفتن این حرفها و یا ستایش از مواضع صدام و ملک عبدالله وجود دارد. هر که گریزد ز خراجات شام، بارکش غول بیابان شود!

رهبری عقیدتی در داخل مناسبات هم همین شیوه زشت و مخرب را در پیش گرفت، همه جا وقتی استفاده اش از افراد تمام میشد بیکباره همه بد میشدند: بنی صدر بد بود، قاسملو بد بود، حاج سید جوادی بد بود، لاهیجی بد بود، یغمایی بد بود، شکری بود، آل اسحاق بد بود، متین دفتری بود، قصیم و روحانی بد بودند و کلا هر کس کوچکترین انتقادی به رهبری داشته باشد بد است و مزدور وزارت اطلاعات! آری، همه بدند، حتی کسانی که تمام عمرشان را درون روابط مجاهدین سپری کردند بدند و مزدورند، اما صدام حسین و ملک عبدالله و جان مک کین و جان بولتون و پاتریک کندی و رودی جولیانی و مشتی از هارترین و جنگ افروزترین فراکسیونهای امپریالیسم خوبند!

باری، اخیرا برخی از هواداران رهبری عقیدتی راه افتاده و به منقدین ایراد میگیرند که، چرا به مجاهدین انتقاد میکنید ولی علیه رژیم چیزی نمیگوئید! این برخورد بدیع هواداران، خواه به فرموده باشد یا نه، دو اشکال دارد. اول این که رابطه منتقدین مجاهدین با رژیم ضد مردمی، یک رابطه آنتاگونیستی است، در حالی که رابطه با مجاهدین انتقادی است. منتقدین مجاهدین خواهان سرنگونی تمام و کمال رژیم و جایگزینی آن با بدیلی مترقی و دموکراتیک هستند و برای تحقق چنین آرزویی از هیچ کوششی فروگزار نمیکنند. لذا گفتن این که چرا منتقدین فقط به مجاهدین انتقاد میکنند سفسطه و حرف نامربوطی است. دوم این که مجاهدین روزگاری خود را به اصطلاح انقلابی میدانستند و اصل انتقاد و انتقاد از خود ظاهرا در دستور کارشان بود. کجای اصل انتقاد، برای انتقاد کردن شرط گذاشته و مثلا گفته اگر خواستید به مجاهدین انتقاد کنید باید چند تا لکد هم به رژیم بزنید؟ یک نیروی مترقی باید از انتقاد استقبال کند نه این که مانند شما مرتبا شکوه و شکایت آه و ناله و ننه من غریبم که چرا به ما انتقاد میکنید.

رهبری مجاهدین این را باید بداند که شرایط کاملا عوض شده و زمانی که فریاد میزدند و میگفتند رهبری فقط به خدا جواب میدهد، گذشته است. یک سازمان سیاسی مظابق تعریف تمام رفتارش به عموم مردم مربوط میشود و در قبال ریز و درشت امورات و تصمیم گیریهایش باید پاسخگو باشد. هم مسعود رجوی و هم مریم رجوی باید از جمله جواب بدهند که چرا خون آنها با صدامیان و بعثیهای جنایتکار بهم آمیخته و چرا "مواضع" ملک عبدالله که شناخته شده ترین ناقض حقوق بشر و پدرخوانده بنیادگرایی است "شجاعانه" توصیف میشود؟ یادمان باشد که پاسخکویی به این انتقادها و یا هر انتقاد دیگری از طرف هر کس و در هر زمینه ای که باشد، هیچ ربطی به انتقاد کرددن و یا انتقاد نکردن به رژیم جنایتکار حاکم بر ایران ندارد.

تحریریه صدا
 

هیچ نظری موجود نیست:

ارسال یک نظر